سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
چون طلیعه نعمتها به شما رسید ، با ناسپاسى دنباله آن را مبرید . [نهج البلاغه]
 
امروز: جمعه 103 آذر 9

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بستنی

 

پسر بچه ای وارد یک بستنی فروشی شد و پشت میزی نشست . پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد . پسربچه پرسید : " یک بستنی میوه ای چند است ؟ " پیشخدمت پاسخ داد " 50 سنت " . پسربچه دستش را در جیبش برد و شروع به شمردن کرد . بعد پرسید : " یک بستنی ساده چند است ؟ "

در همین حال ، تعدادی از مشتریان در انتظار میز خالی بودند . پیشخدمت با عصبانیت پاسخ داد " 35 سنت " . پسر دوباره سکه هایش را شمرد و گفت : " لطفاً یک بستنی ساده " . پیشخدمت بستنی را آورد و به دنبال کار خود رفت . پسرک نیز پس از خوردن بستنی ، پول خود را به صندوق پرداخت و رفت .

وقتی پیشخدمت بازگشت ، از آنچه دید ، حیرت کرد . آنجا در کنار ظرف خالی بستنی ، 2 سکه ی 5 سنتی و 5 سکه ی 1 سنتی گذاشته شده بود برای انعام پیشخدمت .


 نوشته شده توسط یک گمنام در شنبه 87/3/18 و ساعت 12:23 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم

خاطرات
یک گمنام
شهیدان از همان آغاز ،ساکنان بهشت عدن الهی بوده اند.

آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 108
مجموع بازدیدها: 229255
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
وضیعت من در یاهو